گفتی برو ، گفتم به چشم....این بود کلام آخری
گفتی خداحافظ تو ، گفتم همین.....گفتی همین
گریه نکردم پیش تو ، با اینکه پرپر میزدم
با خون دل از پیش تو ، رفتم و باز نیومدم......
بازی عشق تو رو جانانه باختم
مثل بازنده ای خوب مردانه باختم
همه ی ثروت من تحفه ی درویش
نفسم بود که به تو ، شاهانه باختم.......
لبخند آخرین من ، دروغ معصومانه بود
برای پنهان کردن ، داغ دل ویرانه بود
من مات مات از بازی ، شطرنج عشق می آمدم
شاه مهره ی دل رفته بود.......من لاف بردن می زدم
من لاف بردن می زدم...........
قلعه ی دل ، اسب غرور ، لشگر تار و مار عشق
دادم به ناز رخ تو ، این همه یادگار عشق
گفتم ببر هر چی که هست ، رقیب گرد چیره دست
گفتی : تو مغروری هنوز ، با فتح این همه شکست
با فتح این همه شکست........
گفتی خداحافظ تو ، گفتم همین.....گفتی همین
گریه نکردم پیش تو ، با اینکه پرپر میزدم
با خون دل از پیش تو ، رفتم و باز نیومدم......
بازی عشق تو رو جانانه باختم
مثل بازنده ای خوب مردانه باختم
همه ی ثروت من تحفه ی درویش
نفسم بود که به تو ، شاهانه باختم.......
لبخند آخرین من ، دروغ معصومانه بود
برای پنهان کردن ، داغ دل ویرانه بود
من مات مات از بازی ، شطرنج عشق می آمدم
شاه مهره ی دل رفته بود.......من لاف بردن می زدم
من لاف بردن می زدم...........
قلعه ی دل ، اسب غرور ، لشگر تار و مار عشق
دادم به ناز رخ تو ، این همه یادگار عشق
گفتم ببر هر چی که هست ، رقیب گرد چیره دست
گفتی : تو مغروری هنوز ، با فتح این همه شکست
با فتح این همه شکست........
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : soheil